بری دیگه برنگردی میمون...

ساخت وبلاگ

میمون بازیگوش سال 95 تو هم دیگه کم کم باید بارتو ببندی و بری تویی که هم سال تولد من بودی و هم قرار بود سال مرگ یا آزادیم باشی اما نبودی و به همون تولد بسنده کردی

خروس پرخاشگر و ستیزه جو سلام

نمیدونم امسال چی برامون رقم زدی

ولی مردونگی کن تو  دیگه اذیتمون نکن

امسالم مث خیلی سالهای پیش خیلیا رفتن از بینمون خیلیا ازمون دور شدن و خیلی اتفاقات بد افتاد

بماند که امسال هیچ اتفاق خوبی نیفتاد

بماند که همه ی آرزوها به باد رفتند

و بماند که همین الان که صبح روز 30 اسفند 95 باد داره خودشو به درو دیوار میکوبه  ...

انگار ننه سرما دلش نمیخواد بره

بقول فروغ فرخزاد عزیز:

در کوچه باد می آید ...

این ابتدای ویرانیست ...

 آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد ...

 

اما من سال میمونو با انداختن یه سنگ سیاه پشتش بدرقه میکنم و به خاک میسپارم

به امید ( هه البته امید واهی )

داشتم میگفتم به امید یه سال سفید

خدایا درسته امسالم باهام نبودی و  نشد اونایی که باید میشد

اما بقول یکی از پستای قدیمیم میگم:

بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوســــ♥ــــــتت دارم

+ نوشته شده در  دوشنبه سی ام اسفند ۱۳۹۵ساعت 4:52  توسط مریم بانـــو ♥  | 
یکی از همین روزها...
ما را در سایت یکی از همین روزها دنبال می کنید

برچسب : دیگه,برنگردی,میمون, نویسنده : roozhayetanhaiea بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 18:08